روایت تصویری اسوشیتدپرس از ۱۲ روز جنگ در تهران

 فرارو- در جریان حملات بی‌سابقه اسرائیل به ایران، شهر تهران برای ۱۲ روز در سکوت و تاریکی فرو رفت. مردم پایتخت، میان ترس از موشک‌ها و تماشای بی‌وقفه اخبار، تلاش کردند لحظاتی از آرامش را حفظ کنند. 

به گزارش فرارو، خبرگزاری اسوشیتدپرس نوشت: برای ۱۲ روز، تهران به شهری ساکت و تاریک بدل شد. انفجارها تنها صدایی بودند که شب‌هنگام سکوت را می‌شکستند. خیابان‌ها خالی، برج‌ها خاموش و مردم پنهان در خانه‌هایشان، چشم به تلویزیون دوخته بودند تا خبر تازه‌ای از جنگ دریافت کنند.

در این میان، یک عکاس مستقل که نامش به دلیل مسائل امنیتی فاش نشده، تصاویری از زندگی در دل این جنگ شهری ثبت کرده است. عکس‌ها که با وجود خطرات، از درون خانه‌ها و خیابان‌های تهران تهیه شده‌اند، تضاد بین زندگی عادی و آشوب جنگی را به تصویر می‌کشند.

رژیم صهیونیستی مدعی شد هدفش از این حملات، نابودی زیرساخت‌های هسته‌ای ایران بوده؛ زیرساخت‌هایی که تهران آنها را صلح‌آمیز می‌داند. در این حملات، مناطق غیرنظامی تهران نیز هدف قرار گرفتند. ایران در واکنش، موشک‌هایی به‌سوی اراضی اشغالی شلیک کرد و در نهایت آتش‌بس از ۲۴ ژوئن برقرار شد.

در یکی از شب‌ها، گروهی از دوستان دور سفره‌ای در خانه‌ای در تهران جمع شدند؛ غذا سرو می‌شد، شوخی‌ها رد و بدل می‌گشت، اما نگاه همه به تلویزیون دوخته شده بود. فردای آن شب، یکی از شدیدترین انفجارها چند خیابان آن‌سوتر رخ داد.

سارا، دختر ۹ ساله افغان که چهار سال پیش از سلطه طالبان به ایران پناه آورده، روزها را با کتاب نقاشی و ماژیک‌هایش سر می‌کرد. او میان نقاشی کشیدن، گاهی نگاهش را به تلویزیون می‌دوخت. سارا، که خانواده‌اش حتی از بازداشت و اخراج در این شرایط نگران بودند، بر صفحه‌ای از دفترش نوشته بود: «مرسل، دوستت دارم» — خطاب به دوست صمیمی‌اش که همراه خانواده به افغانستان بازگشته بود.

در روزها، برخی از خانه بیرون می‌آمدند تا دودهای برخاسته از انفجارها را با تلفن همراه ثبت کنند. یکی از انفجارها، خیابانی را با خون آغشته کرد.

اعلام تخلیه اضطراری معمولاً در دل شب انجام می‌شد. برخی شب‌ها مردم به ایستگاه‌های مترو پناه می‌بردند؛ بر کف سنگی مترو پتو پهن می‌کردند، به پله‌ها تکیه می‌دادند و در حالی که جت‌ها و انفجارها بالای سرشان شنیده می‌شد، با اضطراب موبایل‌های خود را چک می‌کردند.

مریم و دخترش مستانه، ساکن یک محله طبقه متوسط در تهران، از آن روزها می‌گویند که خانه‌شان به جای گرم و شاد سابق، خاموش و مملو از اضطراب شده بود. مریم که پیش از جنگ به باشگاه می‌رفت و در هتلی کار می‌کرد، پس از بمباران‌ها دچار بی‌خوابی و افسردگی شد. هتل بسته شد و زندگی‌اش فرو ریخت.

مستانه، دانشجوی زبان فرانسه، با قطع اینترنت نتوانست امتحانات نهایی‌اش را به‌درستی بگذراند. یکی از انفجارها تنها چند کوچه آن‌سوتر خانه‌شان را لرزاند.

مریم می‌گوید: آخرین روز جنگ ترسناک‌ترین روز بود؛ صدای انفجارها لحظه‌ای قطع نمی‌شد.

 

منبع

مطالب پیشنهادی

اشتراک‌گذاری این مطلب:

نظرات کاربران

ارسال نظر

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *