زیباترین اشعار فارسی؛ شعر «تفنگت را زمین بگذار» از رمانتیک‌ترین شاعر ایرانی

راهنماتو- وقتی دوره‌ای تاریخی پر از فریادهای پرخاشگر است، بعضی صداها آرام حرف می‌زنند و همین آرامی منجر به اثرگذاری بیشتر او می‌شوند. در میان شاعران معترض دوران خفقان و کودتا در تاریخ معاصر ایران، فریدون مشیری نه فریاد زد، نه استعاره‌ای پیچیده ساخت؛ بلکه به سادگی و با صدایی مهربان گفت: «تفنگت را زمین بگذار». این شعر، نه فقط قطعه‌ای ادبی، بلکه تجسمی از قدرت زبان نرم در زمانه‌ای سخت است.

به گزارش راهنماتو، سال‌های پس از کودتای ۲۸ مرداد، فصل خاموشی بود؛ نه فقط در سیاست، بلکه در ادبیات، روزنامه‌نگاری، و در نفس‌کشیدن آزادانه. شاعران یا به نمادها پناه بردند، یا به گوشه‌نشینی و تکرار. اما در این میانه، صدایی برخاست که نه آتشین بود و نه بغض‌آلود، بلکه آرام، اندیشیده و بی‌خشونت. صدای فریدون مشیری، شاعری که در میانه‌ی خفقان، به جای آنکه فریاد بزند، حرف می‌زد.

شعر «تفنگت را زمین بگذار» نه فقط فراخوانی برای صلح است، بلکه نمونه‌ای نادر از مواجهه شاعرانه با خشونت، آن هم نه با چهره‌ای درهم و واژگانی درشت، بلکه با لحنی انسانی، بی‌نقاب و بی‌پیرایه. مشیری با زبانی که بیشتر به زمزمه‌ای مهربان می‌ماند تا به شعار، از «انسان» می‌خواهد که از جنگ دست بردارد؛ و این همان‌جاست که هنر او آشکار می‌شود.

در آن روزگار که استعاره سلاح شاعران بود، او صراحت را برگزید؛ اما نه صراحتی خشک و خشن، بلکه روشن، لطیف، و آغشته به احساسی انسانی که در بطن خود، بیش از هر فریادی اثرگذار است.

بیشتر بخوانید: زیباترین اشعار فارسی؛ شرح «خلقت زن» از زبان شاعری که به ترانه‌های عاشقانه‌اش معروف بود!

بیشتر بخوانید: ۳ روستای بدون کولر کرمان برای یک سفر خنک در دل طبیعت

بیشتر بخوانید: زیباترین اشعار فارسی؛ ایمان آوردن اولین پادشاه به زرتشت در گشتاسبنامه

شعر «تفنگت را زمین بگذار» از فریدون مشیری

تفنگت را زمین بگذار

که من بیزارم از دیدار این خونبارِ ناهنجار

تفنگِ دست تو یعنی زبان آتش و آهن

من اما پیش این اهریمنی‌ابزار بنیان‌کن

ندارم جز زبانِ دل 

دلی لبریزِ از مهر تو ای با دوستی دشمن

زبان آتش و آهن

زبان خشم و خون‌ریزی است

زبان قهر چنگیزی است

بیا، بنشین، بگو، بشنو سخن، شاید

فروغ آدمیت راه در قلب تو بگشاید.

برادر! گر که می‌خوانی مرا، بنشین برادروار

تفنگت را زمین بگذار

تفنگت را زمین بگذار تا از جسم تو

این دیو انسان‌کش برون آید.

تو از آیین انسانی چه می‌دانی؟

اگر جان را خدا داده است

چرا باید تو بستانی؟

چرا باید که با یک لحظه غفلت، این برادر را

به خاک و خون بغلتانی؟

گرفتم در همه احوال حق گویی و حق جویی

و حق با تو ست

ولی حق را ـ برادر جان ـ

به زور این زبان نافهم آتشبار

نباید جست…

اگر این بار شد وجدان خواب‌آلوده‌ات بیدار

تفنگت را زمین بگذار…

زبان رمانتیک فریدون مشیری در بیان امری خشن

 

شعر «تفنگت را زمین بگذار» نمونه‌ای درخشان از کاربرد زبانی نرم برای بیان مفاهیمی سخت است. فریدون مشیری نه با شعار، که با تقاضا حرف می‌زند؛ نه با تهدید، که با خواهش. او مخاطب را «انسان» می‌نامد؛ نه دشمن، نه سرباز، نه قاتل. این زبان‌آوری، بیانگر نگاهی است که به جای تقابل، دعوت می‌کند. همین دعوت‌گرایی لطیف است که شعر را تا امروز زنده نگه‌داشته و به اثری جاودانه در میان اشعار فارسی تبدیل کرده است.

مشیری به‌جای استعاره‌سازی و پیچیده‌نویسی، به ساده‌ترین کلمات ممکن پناه می‌برد؛ همان‌هایی که هر روز بر زبان ما جاری می‌شوند، اما در شعر او بار معنایی تازه‌ای می‌گیرند. او به‌جای آنکه جنگ را به «زمستان» یا «داروگ» تشبیه کند، مستقیماً می‌گوید: «تفنگت را زمین بگذار». این صراحت در عین نرمی، هنری‌ست که تنها در دست شاعری چون مشیری به ابزار خلق اثر تبدیل می‌شود.

بنابراین، آن‌چه شعر را ماندگار می‌سازد، نه فقط پیام ضد جنگ آن، بلکه لحنی‌ست که این پیام در آن بیان شده. لحنی که نه از موضع قدرت، که از موضع انسانیت سخن می‌گوید. این زبان انسانی، که نه می‌ترساند و نه می‌گریزاند، به شعر قدرتی می‌بخشد که حتی در زمانه‌ای پر از فریاد و خشونت، همچنان شنیده می‌شود و قلب‌ها را نرم می‌کند و در این زمانه که همه چیز آرام است تداعی کننده لحظاتی تلخ در تاریخ ایران پیش از جمهوری اسلامی است.

منبع

مطالب پیشنهادی

اشتراک‌گذاری این مطلب:

نظرات کاربران

ارسال نظر

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *