فرارو- فصل پایانی «بازی مرکب» با وعده پاسخ به معماهای گذشته بازگشته، اما بیش از آنکه تجربهای تازه ارائه دهد، بر تکرار مؤلفههای آشنای خود تکیه کرده است.
به گزارش فرارو به نقل از نیویورک تایمز، سریال کرهای «بازی مرکب» که در سالهای اخیر به یکی از پدیدههای جهانی دنیای سرگرمی تبدیل شد، حالا با فصل سوم و پایانی خود به نتفلیکس بازگشته است؛ فصلی ششقسمتی که قرار است پرونده این ماجراجویی خونین را ببندد. هوانگ دونگ-هیوک، خالق، نویسنده و کارگردان این مجموعه، در همان فصل اول موفق شد با دو ایده ساده اما پرفروش، توجه جهانیان را جلب کند: اول، افزودن خشونت عریان به سبک مسابقات بقا مانند «Survivor» و دوم، بزرگ کردن تعداد شرکتکنندگان به شکلی که هم تلفات بیشتر شود و هم مرگها حالت بیاحساسی شبیه بازیهای ویدیویی پیدا کنند.
قهرمان عبوس سریال، گی-هون (با بازی لی جونگ-جائه)، شرکتکننده شماره ۴۵۶، نماد این بیچهرگی انسانی است که در برابر سیستمی بیرحم مقاومت میکند. در کنار این ایدههای محوری، سازنده سریال با استفاده از رنگهای درخشان، صحنههایی شبیه اسباببازیهای غولپیکر، لباسهای ساده اما یکپارچه، و بازیهای کودکانهی مرگبار، تصویری اینستاگرامی و فریبنده برای مخاطب خلق کرد. پیش از ماهی مرکب هیچ بستهبندی تبلیغاتی تا این حد جذاب و کارآمد برای فروختن یک داستان تلخ طراحی نشده بود.
اما برخلاف ظاهر مصرفگرایانهاش، «بازی مرکب» فقط یک محصول رسانهای برای سرگرمی نبود. این سریال بهعنوان یک داستان خیالی، به تدریج توقع ایجاد کرد که در فصلهای بعدی هم بتواند بیننده را شگفتزده کند. بیشتر سریالهای تلویزیونی، دیر یا زود وارد مسیر تکرار میشوند، اما وقتی خودتان خالق این فرمولها باشید، تکرارشان زودتر به چشم میآید.
فصل جدید، روایت را از نیمه مجموعهای از بازیهای مرگبار ادامه میدهد؛ جایی که افراد بدهکار و ناامید از طبقات پایین جامعه برای بهدست آوردن جایزه نقدی عظیم، یکدیگر را میکشند یا کشته میشوند، همه برای سرگرمی تماشاگرانی ثروتمند و ناشناس. گیهون، برنده فصل اول، که تلاش کرد این چرخه بیرحم را متوقف و عاملان آن را افشا کند، همچنان زنده اما فرسوده است. تنها شصت بازیکن برای سه بازی نهایی باقی ماندهاند.
نزدیکی به سرنوشت نهایی گیهون، گرچه شاید مصنوعی باشد، اما به این فصل تنش و کششی داده که در بخش دوم فصل قبل، منتشر شده در دسامبر گذشته، وجود نداشت. با این حال، در سایر جنبهها همهچیز همان فرمول همیشگی است. شخصیتها، همان تیپهای کلیشهای برگرفته از وسترنها و فیلمهای جنگی هستند و همچنان یکبعدی و قابل پیشبینی باقی ماندهاند.
خط داستانی جون-هو (با بازی وی ها-جون)، برادر طراح اصلی بازیها، که در تلاش است جزیره محل مسابقات را کشف کند، شاید بیمعناترین طرح ثانوی داستان تلویزیونی چند سال اخیر باشد و تا پایان هم هیچ دستاوردی ندارد. صحنههای مربوط به تماشاگران ماسکدار و ثروتمند VIP هم حالا بیشتر از همیشه شبیه کاریکاتور شدهاند و هیچ نقطه پایانی قانعکنندهای ندارند.
هوانگ در کارگردانی صحنههای اکشن هنوز تسلط دارد، اما قوه تخیل او به وضوح تحلیل رفته است. بازیهای پایانی بهشدت ساده و فاقد خلاقیتاند، و تنها عامل تعلیق، نام قربانی بعدی است. حتی در روایت احساسات گیهون، از جمله حس گناه و تلاش برای جبران، نیز نتوانستهاند بهدرستی جان ببخشند. لی جونگ-جائه هم با بازیای سرد و یکنواخت، به این کمرمقی دامن زده است.
اما حتی اگر «بازی مرکب» بهعنوان درام چندان مؤثر نباشد، بسیاری از مخاطبانش آن را نمادی استعاری از زندگی در نظام سرمایهداری متأخر میدانند. سریال بهخوبی تصویری هرچند مبهم و نمادین از صاحبان قدرت و ثروت به نمایش میگذارد؛ کسانی که با وقاحت و بیرحمی به انسانها به چشم بازیچه نگاه میکنند. این تصویر با احساسات بسیاری از تماشاگران همخوانی دارد؛ کسانی که رهبران سیاسی و اقتصادی جهان را بیاخلاق و فرصتطلب میدانند.
اما باید گفت که این فقط یک پسزمینه است، نه یک چشمانداز فکری منسجم. اگر سریال کمی شجاعت برای نمایش واقعی نیهیلیسم یا کمی ملودرام پیچیده و احساسات صادقانه داشت، میتوانست اثری اثرگذارتر باشد. اما در غیاب این عناصر، آنچه میماند فقط تعداد اجساد است.
نظرات کاربران