۱۰ فیلم افتضاح که باید تماشا کنید


عنوان Samurai Cop: کاتانا در کنار سلاح کمری معنا پیدا می‌کند

عنوان samurai cop کاتانا در کنار سلاح کمری معنا پیدا می‌کند

عنوان Samurai Cop (1991) نمونه بارز پدیده «خوب بودن از شدت بدی» است؛ ترکیبی از ناتوانی فنی، کمدی ناخواسته و فیلمسازی صادقانه که فراتر از نقص‌هایش می‌رود. کارگردان، امیر شروان، با تلاش برای ساخت یک عنوان هیجانی اکشن، به یک شاهکار مسخره‌وار از انتخاب‌های خلاقانه گیج‌کننده دست یافت. بازی‌های خشک و بی‌احساس، به‌ویژه اجرای افتضاح مت هانون، به یک شوخی تکراری تبدیل شد. خطاهای پیوستگی از جابجایی جادویی شخصیت‌ها بین شهرها تا ناپدید شدن عینک‌ها در وسط صحنه فراوان هستند. در همین حین اشتباهات فنی مانند بازتاب عوامل فیلمبرداری و انفجار دوگانه نارنجک، پوچی را تشدید می‌کنند.

دیالوگ‌ها که اغلب به دلیل انگلیسی محدود شروان بی‌معنی هستند، خنده‌دارند. مانند پرستاری که در حین بررسی بیمارستان اندازه *** قهرمان را نقد می‌کند یا یک شخصیت شرور که اعلام می‌کند: «من می‌خواهم زباله‌ها را عوض کنم». صحنه‌های اکشن از منطق سرپیچی می‌کنند… سکانس‌های مبارزه مکان‌های نامرتبط را به هم می‌چسبانند درحالی‌که «سامورایی» فیلم به ندرت از شمشیرش استفاده می‌کند و به جای آن به سلاح گرم روی می‌آورد. این نقص‌ها به یک تجربه عجیب و سرگرم‌کننده تبدیل می‌شوند. صداقت فیلم در میان ناتوانی‌اش جذابیت پیدا می‌کند؛ اشتیاق شروان برای تقلید از کلیشه‌های هالیوودی به آن انرژی بی‌پروا و صادقانه‌ای می‌دهد.

در نهایت، Samurai Cop به عنوان یک تجربه جمعی شکوفا می‌شود. پوچی بی‌امان آن تماشاگران را به مشارکت دعوت می‌کند. پیدا کردن خطاها، مسخره کردن دیالوگ‌ها یا بازی‌هایی که با کلاه‌گیس هانون فعال می‌شوند، یک فاجعه فنی را به یک کلاسیک فرهنگی تبدیل می‌کند که به خاطر شکست کاملش مورد تحسین قرار گرفته است. همانطور که یک منتقد به درستی اشاره کرده، این فیلم «ناخواسته یکی از خنده‌دارترین عناوین» است.

فیلم Miami Connection: سینث‌پاپ با طعم هنرهای رزمی

فیلم miami connection سینث‌پاپ با طعم هنرهای رزمی

فیلم Miami Connection (1987) با ترکیبی از فیلمسازی ناشیانه، کمدی ناخواسته و اشتیاق بیش‌ازحد، نمونه‌ای بی‌نقص برای «خوب بودن از شدت بدی» است؛ کارگردانی شده توسط وای.کی. کیم، که هیچ تجربه قبلی در بازیگری یا فیلمسازی نداشت. این فیلم به Dragon Sound، یک گروه سینث‌پاپ از هنرمندان رزمی‌کار، می‌پردازد که با نینجاهای موتورسوار قاچاقچی کوکائین در اورلاندو مبارزه می‌کنند. طرح مفهومی آن بی‌معنی است، دیالوگ‌ها به طرز خنده‌داری خشک هستند و بازی‌ها آنقدر چوبی هستند که به سوررئالیسم می‌رسند. خوانش دیالوگ‌های کیم مانند فلش‌کارت‌های انگلیسی به نظر می‌رسد. با این حال، این نقص‌ها به یک تجربه مسحورکننده تبدیل می‌شوند.

راز موفقیت فیلم در صداقت آن نهفته است. کیم قصد داشت ارزش‌های تکواندو مانند دوستی و صلح را تبلیغ کند و شاگردان واقعی‌اش را به بازی بگیرد. این اشتیاق واقعی در هر صحنه نمایان است؛ خواه گروه اصلی فیلم آهنگ خود با عنوان “Friends” را اجرا می‌کند یا در مبارزات آهسته‌ای با نینجاها درگیر می‌شود که در آن مبارزها به وضوح مکث می‌کنند تا از آسیب جلوگیری شود. نتیجه بیشتر شبیه به یک گروه آماتور است که لباس قهرمانان اکشن را پوشیده‌اند.

از نظر فنی، این فیلم یک کلاس درس در اشتباهات است. خطاهای پیوستگی فراوانند؛ آسیب پای یک شخصیت به طور جادویی از یک پا به پای دیگر منتقل می‌شود. صحنه‌های اکشن از قوانین فیزیک سرپیچی می‌کنند و موسیقی متن سنگین سینث تنها دو آهنگ را بارها و بارها تکرار می‌کند. با این حال، این المان‌ها بیننده را شاد می‌کنند: تماشاگران از مسخره کردن تدوین، نقل قول کردن دیالوگ‌های افتضاح یا حیرت از اخلاق نینجاها (در روز موتورسوار، در شب نینجا) لذت می‌برند. مانند 2 فیلم دیگر در این لیست، Miami Connection به عنوان یک تجربه مشترک از شادی حیرت‌زده شکوفا می‌شود؛ گواهی بر اینکه چگونه اشتیاق خالص و تصفیه‌نشده می‌تواند از ناتوانی فراتر رود و به سرگرمی تبدیل شود.

عنوان Velocipastor: ترکیب غیرمنتظره کشیش و دایناسور

عنوان velocipastor ترکیب غیرمنتظره کشیش و دایناسور

عنوان Velocipastor (2017) فقط یک فیلم نیست؛ یک تجربه است که اشتباهات خود، محدودیت‌های بودجه کم و استایل کمپ بی‌پروا را به یک شاهکار از سینمای «خوب بودن از شدت بدی» تبدیل می‌کند؛ کارگردانی شده توسط برندان استیر با بودجه‌ای ناچیز (بین ۳۵,۰۰۰ تا ۳۶,۰۰۰ دلار). این فیلم به داگ جونز، یک کشیش، می‌پردازد که پس از سفر به چین (که به طرز مشکوکی شبیه به یک جنگل آمریکایی است) توانایی تبدیل شدن به دایناسور را به دست می‌آورد. با یک ف**شه خیابانی به نام کارول هم‌تیمی می‌شود و با نینجاهای مسیحی قاچاقچی کوکائین مبارزه می‌کند. بله، درست خواندید. این تعهد بدون مرز به مسخره‌بازی است که آن را به شکلی مقاومت‌ناپذیر سرگرم‌کننده می‌کند.

در حالی که سایر فیلم‌های کم‌بودجه ناخواسته به کمدی می‌رسند، Velocipastor با خودآگاهی شادمانه از کاستی‌هایش بهره می‌برد. به عنوان مثال، صحنه‌ای معروف که نماد VFX Shot: Exploding Car جایگزین یک انفجار واقعی می‌شود یا لباس ولوسی‌رپتور که شبیه به «بازمانده‌های بخش بادکنکی سیرک» است. این‌ها شکست نیستند؛ بلکه چشمک‌هایی به تماشاگر هستند که ما را به خنده دعوت می‌کنند. حتی دیالوگ‌ها به شوخی می‌پیوندند؛ مانند زمانی که داگ با جدیت اعلام می‌کند: «من چیز زیادی در مورد دایناسورها نمی‌دانم» و کارول پاسخ می‌دهد: «من چیز زیادی در مورد خدا نمی‌دانم». فیلمنامه با چنین دیالوگ‌های عمداً افتضاحی که با جدیتی عجیب توسط بازیگران اصلی اجرا می‌شوند، می‌درخشد.

این فیلم با لحظاتی عجیب ادامه می‌یابد: یک فلش‌بک جنگ ویتنام با سربازانی شلوار جین‌پوش، یک صحنه عشق با نورهای کریسمس و یک نقطه اوج که در آن دایناسوری پلاستیکی با نینجاها در حیاط خانه (به جای جنگل) گلاویز می‌شود. تمامی این موارد با انرژی پانک‌راک و گالن‌ها خون مصنوعی به هم پیوند خورده‌اند و ریشه‌های خود را بدون ذره‌ای طعنه در آغوش می‌گیرند.

در نهایت، Velocipastor موفق می‌شود زیرا یک نامه عاشقانه به دیوانگی فیلم‌های درجه B است. همانطور که یک منتقد گفته: «این یک کلون از Sharknado نیست؛ بلکه واقعاً خنده‌دار، صمیمی و غیرقابل نفرت است». دوستان را جمع کنید، تماشای زباله سینمایی را بپذیرید و بگذارید کشیش دایناسوری ایمان شما را به سینمای افتضاح زنده کند.

فیلم Troll 2: شاهکار افتضاح ۱۰۰ هزار دلاری فراگاسو

فیلم افتضاح troll 2 شاهکار افتضاح 100 هزار دلاری فراگاسو

فیلم Troll 2 (1990) با ترکیبی از اشتباهات متعدد، فیلمسازی بی‌استعداد و انتخاب‌های خلاقانه گیج‌کننده، به وضعیت افسانه‌ای «خوب بودن از شدت بدی» دست می‌یابد. علیرغم عنوانش، این فیلم هیچ ترولی ندارد؛ فقط گابلین‌های گیاهخوار از شهر “نیلباگ”، که انسان‌ها را به یخ‌در‌بهشت‌های گیاهی تبدیل می‌کنند تا مصرف شوند. این فرضیه دیوانه‌وار صحنه را برای یک طرح نامفهوم و خنده‌دار آماده می‌کند که شامل پدربزرگ‌های روح‌مانند، غرق شدن در پاپ‌کورن و ادر** کردن یک کودک روی شام برای نجات خانواده‌اش می‌شود.

ناتوانی فیلم به طور حیرت‌آوری ثابت است. کارگردان کلودیو فراگاسو، با بودجه ۱۰۰,۰۰۰ دلاری و دانش محدود انگلیسی، اصرار داشت که بازیگران فیلمنامه ترجمه‌شده ضعیفش را کلمه‌به‌کلمه اجرا کنند. بازیگران، که عمدتاً غیربازیگر بودند، دیالوگ‌ها را با جدیتی ربات‌گونه اجرا می‌کنند؛ در حالی که لباس‌های گابلین شبیه به کیسه‌های سیب‌زمینی ساخته شده‌اند. موسیقی متن سنگین سینث، که گفته می‌شود یک دموی کیبورد کاسیوی سریع‌شده است، با هر صحنه به شدت در تضاد است.

با این حال، جذابیت Troll 2 در صداقت تزلزل‌ناپذیر آن نهفته است. فراگاسو باور داشت که در حال ساخت یک تفسیر اجتماعی است، در حالی که بازیگران با تعهدی دل‌شکسته بازی کردند. این برخورد بلندپروازانه و ناتوانی، سوررئالیسم جادویی ایجاد می‌کند: یک جادوگر دروئید که قربانی را با ذرت تحریک می‌کند، یک نقطه اوج کوکتل مولوتوف که با صاعقه کنترل‌شده توسط روح حل می‌شود و یک پایان‌بندی که در آن مادر در وسط جمله خورده می‌شود. برخلاف فیلم‌های «بد» طعنه‌آمیز مانند Sharknado، پوچی Troll 2 تصادفی است و باعث می‌شود نقص‌هایش به شکلی مقاومت‌ناپذیر اصیل باشند.

دهه‌ها بعد، این فیلم به عنوان یک تجربه جمعی محبوب شد. نمایش‌های نیمه‌شب، بازی‌های هوشمندانه (که با خطاهای پیوستگی یا عبارت «نیلباگ» فعال می‌شوند) و مستند Best Worst Movie میراث آن را تثبیت می‌کنند. دوستان را جمع کنید، هرج و مرج را بپذیرید و اجازه دهید گابلین‌ها به شما یادآوری کنند: گاهی شادی سینمایی واقعی در کود شکست شکوفا می‌شود.

عنوان The Happening: سقوط دردناک ام. نایت شیامالان

عنوان the happening سقوط دردناک ام نایت شیامالان

عنوان The Happening، اثر ام. نایت شیامالان، با وجود نقدهای منفی‌اش، به یک شاهکار عجیب از کمدی ناخواسته تبدیل شده است. از فرضیه حیرت‌آورش تا بازی گیج‌کننده افتضاح مارک والبرگ در نقش یک معلم علوم، این فیلم بینندگان را با حسی سوررئال بمباران می‌کند. اجرای والبرگ از دیالوگ‌هایی مانند «چی؟! نههه!» در حال فرار از سموم نامرئی باد، نماد نبوغ تصادفی فیلم است: سردرگمی خونسرد او به حدی با خطرات آخرزمانی در تضاد است که به خنده‌دارترین حالت ممکن می‌رسد. بازی رباتیک زویی دشانل از احساس گناه زناشویی درباره یک «قرار دسر» این تنش را تشدید کرده و لحظات احساسی را به مسخره‌بازی تبدیل می‌کند.

صحنه‌های تاریک به کمدی سیاه تبدیل می‌شوند: مردی که با دقت جلوی یک چمن‌زن دراز می‌کشد، زنی که با سر به پنجره‌ها می‌کوبد تا بی‌هوش شود و یک باغبان که اعضای بدنش را به شیرهای CGI تقدیم می‌کند. مانند صحنه‌های حذف‌شده Final Destination به نظر می‌رسند که با موسیقی متن نامناسب همراه شده‌اند. اصرار شیامالان به نمایش سم به عنوان «بادی تهدیدآمیز» منجر به صحنه‌هایی می‌شود که شخصیت‌ها از میان مزارع می‌دوند تا از یک نسیم فرار کنند.

در حالی که منتقدان به شکاف‌های منطقی آن (چرا از شهرها به جنگل‌های پر از گیاهان کشنده فرار کنید؟) و مونولوگ‌های طولانی باغبان‌ها اشاره کرده‌اند، این نقص‌ها جذابیت «خوب بودن از شدت بدی» آن را تثبیت می‌کنند. برخلاف پارودی‌های طعنه‌آمیز، صداقت The Happening در میان هرج و مرج شکست‌هایش را به شکلی عجیب دوست‌داشتنی می‌کند. این فیلم «بخش علمی-تخیلی، بخش کمدی، تماماً ترسناک» است و از بینندگان می‌خواهد که پوچی را بپذیرند: ایفای نقش والبرگ را مسخره کنید و بگذارید باد شهرت سینمایی شما را با خود ببرد.

فیلم Mac and Me: موجودات فضایی معتاد به مک‌دونالد

فیلم افتضاح mac and me موجودات فضایی معتاد به مک‌دونالد

فیلم Mac and Me به جای اینکه علی‌رغم نقص‌هایش به شهرت فرهنگی برسد، به خاطر آنها به این جایگاه رسیده است. طراحی شده به عنوان یک وسیله تبلیغاتی برای مک‌دونالدز، این فیلم در تبلیغات بی‌پروا غرق شده است. کوکاکولا موجودات فضایی در حال مرگ را احیا می‌کند، شخصیت‌ها به بیگ مک‌ها علاقه نشان می‌دهند و اسکیتلزها به عنوان طعمه فضایی عمل می‌کنند که فیلم را به یک تبلیغ ۹۹ دقیقه‌ای تبدیل می‌کند. با این حال، این جسارت شرکت‌ها وقتی با انتخاب‌های خلاقانه گیج‌کننده همراه شده، به شکلی عجیب سرگرم‌کننده می‌شود: موجودات فضایی شبیه به «شمع‌های ذوب‌شده» با چشم‌های حشره‌ای و دهان‌های نی‌مانند، یک مونتاژ دویدن با موسیقی سینث-پاپ و یک پسر ویلچری به نام اریک که از یک صخره به درون دریاچه سقوط می‌کند… حرکتی که آنقدر تصادفی هرج و مرج‌آمیز است که به خنده‌دارترین حالت ممکن می‌رسد.

صداقت ناشیانه فیلم، جذابیت آن را تقویت می‌کند. استوارت رافیل، کارگردان، فیلمنامه را در تعطیلات آخر هفته و در طول تولید نوشت که منجر به دیالوگ‌های خشکی شد که توسط غیربازیگران با جدیتی بی‌انتها اجرا شد. منطق وقتی ناپدید می‌شود که مأموران ناسا یک فضایی با لباس پلاستیکی را در یک فروشگاه تعقیب می‌کنند، در حالی که نقطه اوج شامل یک تیراندازی در مرکز خرید است. در آن فضایی‌ها اسلحه می‌کشند و اریک موقتاً با یک گلوله سرگردان کشته می‌شود؛ فقط تا با جادوی فضایی احیا شود و قبل از مراسم شهروندی به زندگی بازگردد. موسیقی متن آلن سیلوستری، که از تم‌های E.T. جان ویلیامز تقلید می‌کند، پوچی را تشدید می‌کند؛ به‌ویژه وقتی در یک صحنه احساسی نوشیدن کوکاکولا اوج می‌گیرد.

امروز، Mac and Me به صورت گروهی جذاب می‌شود. سینماهای نصف‌شب، مسخره‌بازی Mystery Science Theater 3000 و شوخی مکرر پل راد با پخش کلیپ سقوط صخره‌ای آن، «بدی متعالی» آن را جشن می‌گیرند. این فیلم یک کپسول زمان از افراط‌گرایی دهه ۸۰ است؛ جایی که صداقت و حرص شرکت‌ها به چیزی فراموش‌نشدنی تبدیل می‌شوند. نقص‌های این فیلم «آنقدر حماسی بد هستند که شگفت‌انگیزند».

عنوان Plan 9 from Outer Space: دلیل شهرت اد وود

عنوان plan 9 from outer space دلیل شهرت اد وود

عنوان Plan 9 from Outer Space (1959) اثر اد وود به عنوان نهایی‌ترین شاهکار «خوب بودن از شدت بدی» حکمرانی می‌کند؛ دقیقاً به این دلیل که نقص‌های فاجعه‌بار آن به یک کمدی ناخواسته مسحورکننده تبدیل می‌شوند. این فیلم علمی‌تخیلی/ترسناک که پس از تاجگذاری معروفش در The Golden Turkey Awards به عنوان «بدترین فیلم تاریخ» لقب گرفت، با ترکیبی از ناتوانی فنی، انتخاب‌های خلاقانه افتضاح و بلندپروازی صادقانه بهره می‌برد. مفهوم این فیلم در ظاهر مضحک است اما با جدیت خالص ارائه می‌شود. بودجه ناچیز وود (۶۰,۰۰۰ دلار) در بشقاب‌پرنده‌های آویزان از نخ‌های آشکار، سنگ‌قبرهای مقوایی که در باد واژگون می‌شوند و صحنه‌های روز که ناگهان به «شب» تاریک تبدیل می‌شوند، آشکار است.

هرج و مرج بازیگران افسانه‌ای است. پس از مرگ بلا لاگوسی در طول فیلمبرداری، وود او را با متخصص کایروپراکتیک‌اش، تام میسون جایگزین کرد… این موضوع منجر به خطاهای پیوستگی آزاردهنده شد. تور جانسون دیالوگ‌ها را «انگار دهانش پر از بورشت است» زیر لب می‌گوید. دیالوگ‌ها استایل کمپ را به هنر والا ارتقا می‌دهند و روایت کریسول که هشدار می‌دهد با هر بار تماشا از خجالت به افسانه تبدیل می‌شود.

با این حال، سلاح مخفی Plan 9 اشتیاق تزلزل‌ناپذیر وود است. او به پیام ضد هسته‌ای و دیدگاه گوتیک علمی‌تخیلی‌اش باور داشت؛ که فیلم را با اشتیاقی خودساخته پر کرد. برخلاف آشغال‌های سینمایی، نقص‌های آن ناشی از بلندپروازی هنری است که از مهارت پیشی می‌گیرد. دهه‌ها بعد، این فیلم به عنوان یک آیین از طرفداران فیلم‌های بد باقی مانده است: داستان موفقیت یک زیردست که در آن قلب بر ناتوانی پیروز می‌شود و ثابت می‌کند که گاهی فراموش‌نشدنی‌ترین اثر از فاجعه‌ای باشکوه می‌روید.

فیلم افتضاح عمدی Space Cop: زباله‌ای عمدی در دستان RedLetterMedia

فیلم افتضاح عمدی space cop زباله‌ای عمدی در دستان redlettermedia

فیلم Space Cop کمدی علمی‌تخیلی ۲۰۱۶ از منتقدان فیلم اینترنتی، RedLetterMedia (RLM)، با ترکیبی از پوچی عمدی، صداقت درون‌شخصی و طنز فرامتنی که ناتوانی خود را به سلاح تبدیل می‌کند، نمونه بارز سینمای «خوب بودن از شدت بدی» است. کارگردانی شده توسط جی بومن و مایک استوکلاسا از RLM، این فیلم ریچ اوانز محبوب طرفداران را در نقش یک پلیس دست‌وپاچلفتی که از آینده فضا می‌آید و با یک کارآگاه دهه ۱۹۴۰ که منجمد شده هم‌تیمی می‌شود تا با فضایی‌های دزد طلا در میلواکی امروزی مبارزه کند، به تصویر می‌کشد. داستان آن بی‌معنی است؛ دکورها شبیه به مقوا هستند و بازی‌ها، به‌ویژه لهجه «میانه اقیانوس اطلس» خشک استوکلاسا، به سوررئال می‌رسند. با این حال، این نقص‌ها برای طرفداران RLM به یک تجربه عجیب سرگرم‌کننده تبدیل می‌شوند… به این دلیل که فیلم می‌داند افتضاح است و با شادی بی‌قانون به آن می‌پردازد.

برخلاف کلاسیک‌های ناخواسته مانند گزینه آخر این لیست، جذابیت Space Cop از خودآگاهی سازندگانش می‌آید. RLM برند خود را با تحلیل فیلم‌های آشغال در برنامه‌هایی مانند Best of the Worst ساخت و اینجا آنها با دقت طعنه‌آمیزی آشغال می‌سازند: فضایی‌ها لباس‌های ارزان‌قیمت می‌پوشند، جلوه‌های کامپیوتری عمداً ارزان به نظر می‌رسند (مانند کتاب‌های هولوگرافیک با صفحه‌های ورق‌خورده) و خطاهای پیوستگی به عنوان چشمک به تماشاگران فراوانند. دیالوگ‌ها با جمله‌های نامربوط و شوخی‌های داخلی RLM می‌درخشد. حتی حضور طولانی پتن اسوالت به روحیه «چرا که نه؟» فیلم می‌پیوندد و صحنه‌ها را به ضدکمدی (Anti-Comedy) تبدیل می‌کند.

از نظر انتقادی، زمان ۹۸ دقیقه‌ای فیلم صبر شما را آزمایش می‌کند، جوک‌ها اغلب ادا نمی‌شوند و حس آن بین طنز و صداقت نوسان دارد. با این حال، برای طرفداران RLM، Space Cop با تقلید از ارتباط واقعی تیم، از نقص‌هایش فراتر می‌رود. اوئنز و استوکلاسا شخصیت بازی نمی‌کنند؛ آنها خودشان هستند که شخصیت بازی کرده و فیلم را به یک گردهمایی طولانی با دوستان صمیمی خود تبدیل می‌کنند. پشت دکورهای مقوایی و تعقیب‌های پرده سبز، اشتیاق DIY تیم برای «ساخت زشت‌ترین ماسک‌های فضایی که تا به حال دیده‌اید» در هر فریم می‌درخشد و پلی بین سینمای «خوب-بد» و «بد-بد» می‌سازد. این یک فیلم زیرکانه و هوشمندانه بوده که به عنوان آتش‌سوزی طعنه‌آمیزی مخفی شده است. بهتر است با دوستان، انتظارات کم و یک ظرف پاپ‌کورن کره‌ای ارزان لذت برد.

عنوان Manos: The Hands of Fate: هر کسی نمی‌تواند فیلم بسازد

عنوان manos the hands of fate هر کسی نمی‌تواند فیلم بسازد

عنوان Manos: The Hands of Fate (1966) به عنوان اوج نبوغ کمدی ناخواسته باافتخار ایستاده است؛ دقیقاً به این دلیل که نقص‌های فاجعه‌بار آن در یک تجربه تماشایی ادغام می‌شوند. متولد شده از یک شرط بین فروشنده کود هارولد پی. وارن و فیلمنامه‌نویس برنده اسکار استرلینگ سیلیفنت، وارن قصد داشت ثابت کند هر کسی می‌تواند فیلم بسازد؛ برای تحویل یک شاهکار ناتوانی که با یک دوربین ۱۶ میلی‌متری معیوب، فقط می‌توانست ۳۲ ثانیه فیلم بی‌صدا بگیرد، فیلمبرداری شد و تمام دیالوگ‌ها بعداً توسط تعداد انگشت‌شماری بازیگر تحت فشار دوبله شدند. نتیجه یک کابوس سوررئال از اشتباهات فیلمسازی است: شخصیت‌ها بین نماها ناپدید می‌شوند، صحنه‌های روز به «شب» تاریک کات می‌خورند و تورگو در حالی که خطوط جاودانه را با صدایی شبیه به کازوی شکسته ادا می‌کند، تیک‌می‌زند و تلوتلو می‌خورد.

در همین حین، این فاجعه فنی هنر تصادفی به دنیا می‌آورد. موسیقی متن عجیب و جذاب تورگو در تضاد با سولوی فلوت جاز قرار می‌گیرد، در حالی که دیالوگ‌های دوبله‌شده (از جمله یک زن بالغ که صدای یک کودک را اجرا می‌کند و بازیگر جوان را در نمایش اولیه به گریه می‌اندازد) شعر ناهماهنگی ایجاد می‌کنند. صحنه‌ها روی رانندگی‌های بی‌پایان در بزرگراه یا بحث‌های تکراری مکث می‌کنند، که کسالت را به یک مفهوم هیپنوتیزم‌کننده تبدیل می‌کند. همسران استاد مانند «آهسته‌ترین دعوای گربه‌ها در تاریخ سینما» در حرکت آهسته گلاویز می‌شوند… پروانه‌های قابل مشاهده نورهای صحنه را احاطه کرده‌اند و به بافت خشن و فرازمینی فیلم می‌افزایند. صداقت ناآگاهانه وارن، نماهایی را کارگردانی می‌کند که بازیگران مستقیماً به دوربین خیره می‌شوند یا لاین‌های دیالوگ‌های خود را فراموش می‌کنند. همین موضوع Manos را فراتر از آشغال‌های طعنه‌آمیز به هنر حاشیه‌ای ارتقا می‌دهد.

دهه‌ها بعد، جذابیت آن از طریق مسخره‌بازی‌ها و اشارات ادامه دارد. مسخره‌بازی افسانه‌ای Mystery Science Theater 3000، Manos را به عنوان یک شوخی مشترک جاودانه کرد. حتی سریال محبوب و پرطرفدار How I Met Your Mother در یکی از اپیزودهای خود به این اثر سینمایی، با لقب بدترین فیلم تاریخ، اشاره کرد. مانند یک تصادف ماشین از بلندپروازی و ناتوانی، Manos از عذاب به وجد تبدیل می‌شود و ثابت می‌کند که گاهی فراموش‌نشدنی‌ترین‌های سینما در افق شکست دیده می‌شوند.

فیلم افتضاح The Room: سرگرم‌کننده‌ترین آشغالی که می‌تواند دید

فیلم افتضاح the room سرگرم‌کننده‌ترین آشغالی که می‌تواند دید

فیلم The Room با ترکیبی از ناتوانی فنی، دیالوگ‌های غیرمنطقی و حماقت بی‌انتها که شکست‌هایش را به یک تجربه مسحورکننده تبدیل می‌کند، به جاودانگی فرهنگی دست یافته است. پروژه پرشور تامی وایزو با بودجه ۶ میلیون دلار، یک ملودرام درباره خیانت بانکداری به نام جانی توسط نامزدش لیزا و بهترین دوستش مارک، بینندگان را با دیالوگ‌های بی‌معنی «اوه، سلام مارک!»، صحنه‌های بی‌مورد با گلبرگ‌های رز و پرده‌های حرکت آهسته و موضوعات رها شده در وسط صحنه (مانند تشخیص سرطان سینه یک شخصیت که فوراً فراموش می‌شود)، بمباران می‌کند. اجرای وایزو، که به عنوان «تصادفی وشحتناک و افتضاح» از لهجه‌ها و دیالوگ‌ها توصیف شده، همراه با بازی‌های خشک بازیگران، فیلمی می‌سازد از «موجودات فضایی که سعی می‌کنند رفتار انسان را تقلید کنند». با این حال، نقص‌ها به طلای کمدی تبدیل می‌شوند.

صداقت محض فیلم، وایزو تصور می‌کرد یک تراژدی در سبک تنسی ویلیامز ساخته است، پوچی آن را افزایش می‌دهد. صحنه‌هایی از مردانی در کت و شلوار که فوتبال را در فاصله سه متری پرتاب می‌کنند یا عکس‌های قاب‌شده قاشق (که تماشاگران را به پرتاب قاشق‌های پلاستیکی در نمایش‌ها تشویق می‌کرد)، دقیقاً به این دلیل که با جدیت تمام اجرا شده‌اند، به شکلی فراطبیعی خنده‌دار می‌شوند. مهم‌تر از همه، The Room به عنوان یک نماد ابدی کمدی ناخواسته شکوفا می‌شود. نمایش‌های کوچک در سینماهای ناشناخته با مسخره‌بازی جمعی، نقل‌قول‌های همگانی (“داری من رو پاره می‌کنی، لیسا!”) و سنت‌های مشارکتی مشابه The Rocky Horror Picture Show منفجر می‌شوند. این امر، فیلم را از یک فاجعه انفرادی به یک رویداد اجتماعی مشترک تبدیل می‌کند که در آن «نقص‌ها» به عنوان ویژگی‌های شاهکار جشن گرفته می‌شوند.

روانشناسان این را به «تئوری نقض بی‌ضرر» نسبت می‌دهند: نقض فیلم از هنجارهای سینمایی (حفره‌های طرح، خطاهای پیوستگی) بی‌ضرر احساس می‌شود و به تماشاگران اجازه می‌دهد تا بدون احساس گناه به ناتوانی آن بخندند. نبوغ تصادفی The Room در باور وایزو به دیدگاهش ریشه دارد؛ که اشتباهاتش را به شکلی عجیب دوست‌داشتنی می‌کند. این فیلم بهترین عنوان برای مطالعه تمامی اشتباهات سینما است و ثابت می‌کند که صداقت، وقتی از فیلتر اجرای فاجعه‌بار رد شود، می‌تواند شادی فراموش‌نشدنی ایجاد کند. دو دهه بعد، میراث آن پابرجاست: گواهی بر اینکه چگونه اشتیاق دیوانه‌وار می‌تواند بر شایستگی غلبه کند تا چیزی باشکوه، منحصر به فرد و افتضاح و کاملاً سرگرم‌کننده خلق کند.

 

منبع

مطالب پیشنهادی

اشتراک‌گذاری این مطلب:

نظرات کاربران

ارسال نظر

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *