سقوط فرهنگی یا کنش انحرافی؟

امیرحسین عباسی؛ سخنان چند روز پیش یکی از سخنرانان مشهور و جنجالی کشور در خصوص مردمان شریف دیار علامه دهخدا و بازتاب گسترده آن در فضای مجازی و رسانه ای و اعلام انزجار عموم فعالین مجازی کشور از ابراز این گونه سخنان موهن و شرم‌آور خود حدیث مفصلی است که نیاز به دقت و ژرف نگری بیشتری دارد.

از منظر سیاسی می توان تئوری ها و تحلیل‌های کلان فراوانی از ابراز اینگونه سخنان نجاست آلود ارائه کرد که عمدتاً از منظر سیاسی به تحلیل و تفسیر و چرایی ایراد اینگونه سخنان می پردازند.  

تئوری اول اینکه این سخنان را باید حمل بر سقوط و نزول فرهنگ حاکم بر کشور دانست که این تخفیف و تنزل و ابتذال فرهنگی آنچنان رواج یافته که دامن سخنرانان و چهره های مشهور کشور را نیز گرفته است تا جایی که بدون هیچ پروایی در خصوص عواقب و بازتاب های مسلم ناشی از آن، آشکارا این سخنان شنیع و شرم آگین را به زبان می رانند.

تئوری دوم و سوم اینکه این سخنان را باید بخشی از پروژه سیاسی جریان های رسانه ای وابسته به این شخص برای به محاق بردن پاره ای از سؤالات اذهان عمومی و یا بالعکس پروژه ای از جانب جریانات رقیب سیاسی و به طور اخص جریان اصلاحات برای بهره برداری سیاسی دانست.

اما نظریه دیگر اینکه اساساً این سخنان را باید کاملاً اتفاقی و غیرمترقبه و بدون برنامه ریزی قبلی و ناشی از به اصطلاح (جوگیر شدن) گوینده و بدون انتظار واکنش از جانب فعالین رسانه ای و به خصوص فعالین سیاسی و مجازی آن دیار نسبت به آن سخنان تلقی کرد و از این رو خط بطلانی بر روی سایر تئوری ها و تحلیل های دیگر کشید. اما آنچه به نظر می رسد، هر سه تئوری نخست هرکدام درجه ای از صحت و حقانیت را در خود دارند، جز تئوری آخر که اساساً با مقدمه پیش از ابراز آن سخنان در خصوص علم گوینده به بازتاب ها و عواقب مسلم ناشی از ابراز آن، ظن اتفاقی و فی البداهه بودن آن سخنان را نفی و حتی شوخی قلمداد کردن آن، چنانکه چند روز پس از نشر آن، بی شرمانه توسط گوینده ابراز گردید را تماماً منتفی می گرداند.

اما به نظر می رسد با توجه به مسبوق به سابقه بودن ابراز اینگونه سخنان جنجال برانگیز و مناقشه آمیز از جانب گوینده که کراراً و بدون واهمه از واکنش های منفی اجتماعی آن در سنوات گذشته ابراز گردیده، باید قدری از سطح تحلیل های سیاسی و جامعه شناختی عبور کرد و از منظر روانشناختی به سطح تحلیل فردی و شخصیتی پرداخت، چرا که اساساً به کار بردن تعبیر (به دَرَک) در خصوص انتظار واکنش های اجتماعی پس از آن، خود گواهی بر آن ادعاست که او مبتلا به بیماری (دیده شدن) است که البته برای ارضای این اختلال شخصیتی خود، از آنجایی که از طرق مرسوم و معمول و مورد پذیرش عرف و جامعه قادر به رسیدن به شهرت، جایگاه و منزلت اجتماعی مورد انتظار خود نبوده، به ناصواب ترین راه ممکن یعنی اتخاذ کنش انحرافی و ملت ستیزانه دست زده که نظیر آن را جز در کنش و ادبیات لومپن ها و انجام اعمال خارق العاده و خودنمایی های جاهلانه و عدم اعتنای آنان به قضاوت منفی افکار عمومی سراغ نداریم.

گفته اند که در ابتدای دهه 30 و در جریان مجلس شانزدهم، وقتی که تعداد قابل توجهی از نمایندگان در جریان نطق های رسمی خود به شدت به شعبان جعفری و اقدامات و تحرکات آشوب طلبانه او می تاختند، شعبان که این نطق ها را از طریق رادیو می شنید و مرتباً نامش در رسانه ها مطرح می شد، آنچنان خوشحال می گردید که اندازه نداشت و از اینکه نمایندگان او را بی مخ می نامیدند از خود بی خود می شد و به شادی و شعف زائدالوصفی می پرداخت!!!!

منبع

مطالب پیشنهادی

اشتراک‌گذاری این مطلب:

نظرات کاربران

ارسال نظر

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *