فرزندش بیشتر به او میچسبد و میخواهد همیشه در آغوشش باشد؛ تلاش میکند اضطراب نداشته باشد اما هر کاری میکند، ته دلش ترس وجود دارد. عذاب وجدان گریبانش را گرفته و فکر میکند در خاورمیانهای که هر لحظه اتفاقی رخ میدهد تصمیم بارداری، جنایت در حق موجود دیگری است. او خودش را مقصر میداند. اینها بخشی از تجربه زیسته مادران شیرده و باردار در جنگی است که ۱۲ روز ایرانیها تجربه کردند. مادرانی که آوار و اضطراب جنگ را به دوش کشیدند و بیخانه شدند.
به گزارش هم میهن، ناهید خداکرمی، رئیس انجمن علمی مامایی ایران میگوید، بارداری بیماری نیست اما نیازمند مراقبتهای ویژه است: «کافیاست مادران علائم خطر را بدانند و از استرس و اضطراب دور بمانند. آنها در هر شهری میتوانند به ماما، پزشک و مرکز بهداشت دسترسی داشته باشند و مراجعه کنند.» این در حالی است که مادران باردار از تعطیلی مراکز سونوگرافی و آزمایشگاهها در روزهای جنگ میگویند.
الهام، دوازدهمین هفته بارداریاش را پشتسر میگذاشت که جنگ شروع شد: «من باید غربالگری اول را انجام میدادم و از یکماه پیش از جایی که مورد تایید پزشکم بود، وقت گرفته بودم. این سونوگرافی اهمیت زیادی دارد چون سلامت جنین را تشخیص میدهد و براساس آن میتوان سقط را انجام داد.» او میگوید هیچ جایی در تهران، حتی جایی که از آن وقت گرفته بود، باز نبود: «نکته عجیبتر اینکه حتی بیمارستانها هم سونوگرافی معمولی را انجام نمیدادند.» او این روزها به پزشکاش هم دسترسی ندارد: «تنها یک شماره موبایل از منشی او داشتم که با آن تماس گرفتم و گفت، دکتر تهران نیست و این روزها نمیتواند به او دسترسی داشته باشد.»
منشی پزشک در این تماس حرفی به الهام میزند که اضطراب به جانش میریزد: «او به من گفت مانند زنان بارداری که سالها قبل و در زمان جنگ پیشین باردار شدند و دسترسی به خدمات پزشکی نداشتند، من هم این سونوگرافی را انجام نمیدهم.» الهام به پیشرفتهای پزشکی اشاره میکند؛ پیشرفتهایی که این روزها به هیچ کاری نمیآید: «سالهاست علم پیشرفت کرده که ما بتوانیم برخی کارها را راحتتر انجام دهیم. باید برای برخی موارد پیشبینیهای لازم انجام شود، باید جاهایی به شکل اورژانسی باز باشند. اما چنین اتفاقی نیفتاده است.»
او درنهایت تصمیم میگیرد یک توئیت در شبکه ایکس بنویسد و از دوستانش کمک بخواهد: «از دوستانم خواستم حتی جایی خارج از تهران به من معرفی کنند که بتوانم سونوگرافی را انجام دهم. آنها جاهایی را به من معرفی کردند که خیلی از آنها بسته بود. درنهایت یکی از آنها باز بود و برای ساعت ۹ صبح یکی از روزها به من وقت داد، اما زمانی که مراجعه کردم با در بسته مواجه شدم.
کسی پاسخگو نبود و هرچه تماس گرفتم، جواب ندادند.» الهام زنان باردار دیگری را هم دیده که همگی پشت در بسته مرکز سونوگرافی ماندند. او درنهایت توانست یک مرکز باز پیدا کند و سونوگرافی را انجام دهد: «بعد از سونوگرافی باید با جواب آن به آزمایشگاه برویم و آزمایش غربالگری اول را انجام دهیم که بسیار مهم است.» مسئله بعدی این بود که هیچ آزمایشگاهی باز نبود: «بالاخره آزمایشگاههای یکی از بیمارستانهای دولتی قبول کرد که آزمایش را انجام دهد. بیمارستانهای خصوصی که تماس گرفتم، گفتند انجام نمیدهند.»
این سونوگرافی و آزمایش غربالگری باید در روزهای بین هفته دوازدهم و سیزدهم انجام شود. اما جنگ غیرقابل پیشبینی از راه میرسد و همه برنامهریزیها را بههممیزند: «بسیاری مانند من چند روزی از هفته دوازدهم آنها گذشته بود که جنگ شد و زمان زیادی نداشتند. اینکه با تکتک بیمارستانها و آزمایشگاهها تماس بگیریم، کار سختی بود و بسیاری هم دسترسی به فضای مجازی نداشتند یا صفحه پرمخاطبی نداشتند که بتوانند مشکلشان را توئیت کنند تا بفهمند به کجا میتوانند مراجعه کنند.»
الهام میگوید این موقعیت بسیار اضطرابآور بود: «من توانستم درنهایت این سونوگرافی و آزمایش را انجام دهم اما میدانم بسیاری از زنان باردار، این امکان را نداشتند.» نتیجه این سونوگرافی و آزمایش غربالگری درصد معلولیت، کروموزومهای اضافه یا سندرمدان بودن جنین را تعیین میکند: «اگر پس از این جنگ با بچههای معلولی که به دنیا میآیند مواجه باشیم، اتفاق بسیار هولناکی است.»
در روزهای جنگ، دسترسی الهام به پزشکاش هم قطع شد و محدودیت دسترسی به اینترنت، روی دسترسی او به پزشکاش نیز تاثیرگذار بوده است: «پیشتر میتوانستیم آنلاین با پزشک در ارتباط باشیم اما به دلیل محدود شدن اینترنت، این امکان هم از ما گرفته شد. پیدا کردن پزشک هم کار آسانی نیست و نمیتوان بهراحتی اعتماد کرد، البته که دسترسی هم وجود نداشت.» او میگوید پیش از روزهای محدود شدن دسترسی به اینترنت تلاش کرده با استفاده از چت جیپیتی تفسیری از نتیجه سونوگرافیاش به دست بیاورد.
به او گفتند، آماده شدن جواب آزمایشاش هم به دلیل شرایط وخیمی که در آن بودیم، زمانبر خواهد بود. عذاب وجدان گریبان الهام را گرفته است: «زنان باردار شرایط عجیبتری دارند چون درون آنها یک آینده نامعلوم است و این اتفاق خیلی میتواند ترسناک باشد. بچهای نیست که جلوی چشم شما باشد، درون شماست و حتی به اینکه بتوانی او را سالم به دنیا بیاوری هم اطمینان نداری.» او از بارداریاش احساس پشیمانی میکند: «فکر میکنم کاش تنها بودم و این اشتباه را نمیکردم. در خاورمیانهای که هر لحظه یک اتفاقی میافتد، این تصمیم یکجورهایی جنایت در حق موجود دیگری است که من خودم را مقصر آن میدانم.»
زنان باردار به دلیل شرایط ویژهای که دارند، امکان استفاده از دارو برای کاهش اضطراب یا داروهای خوابآور را ندارند. مسئلهای که این روزها بحران جدی زندگی الهام و بسیاری از دیگر زنان باردار شده است: «منشی پزشکی که من به او مراجعه میکردم، گفت این تنها مسئله من نیست و تمام زنان باردار با آن مواجهاند. ما اضطرابی همیشگی را تجربه میکنیم و من در این مدت، شبها دو ساعت هم نخوابیدم، یا با صدای انفجار از خواب پریدم یا آنقدر هوشیار میخوابیدم که هر لحظه آماده نجاتدادن جان بچهای که درونم است و خودم، بودم.»
بدندردهای او از روزهای دوم و سوم جنگ شروع شده است. این روزها او نمیتواند فعالیتهای ورزشی منظم بارداریاش را که پیش از جنگ انجام میداد، انجام دهد: «من شنا میرفتم اما در آن ۱۲ روز دیگر امکان رفتن به استخر را نداشتم. امکان پیادهرویهای سبک را به دلیل خطرات بیرون نداشتم و مجبور بودم در خانه آنها را انجام دهم. سردردهای زیادی داشتم که نمیتوانستم از مُسکن هم استفاده کنم. در این شرایط برای کنترل استرسم به خوردن شوری و شیرینی رو آوردم که چیز خوبی نیست. صورت من مانند کسی است که یکماه در بیمارستان بستری بوده و تنها از طریق دارو به زندگیاش ادامه میدهد.»
حسین عباسیمقدم، رئیس بیمارستان مهدیه تهران به «هممیهن» میگوید، آنها در روزهای جنگ خدماتشان را به شکل مستمر و بدون هیچ کمبودی به مراجعان ارائه میدادند. یکی از پرستاران بخش زنان و زایمان بیمارستان امام خمینی هم از ارائه خدمات به مراجعان در روزهای جنگ ایران و اسرائیل خبر میدهد و این گفتهها در حالی است که تجربه زنان باردار برای جستوجوی امکانات پزشکی، نتیجه متفاوتی داشته است.
علائم خطر در بارداری
جنگ، محدودیتهایش را بر دوش همه ساکنان شهرهای ایران گذاشت. در ۱۲ روز، بعضی اقلام بهداشتی زنان مانند نواربهداشتی با محدودیتهایی در توزیع روبهرو شد و زنان برای پیدا کردناش باید به چندین داروخانه و سوپرمارکت سر میزدند. زنان باردار و شیرده هم برخی کمبودها را در خدمات پزشکی و مایحتاج روزانه فرزندشان تجربه کردند. ناهید خداکرمی، رئیس انجمن علمی مامایی به «هممیهن» میگوید، بارداری بیماری نیست و مادران باردار در شرایط جنگی نیازی به مراجعه به پزشک ندارند و میتوانند از خدمات مراکز بهداشت شهرها استفاده کنند: «تمام مراکز دانشگاهی برای سونوگرافی و آزمایشگاه در موارد اورژانسی باز هستند و خدمات میدهند. زنان برای مواردی که اورژانس نیست و روتین بارداری است، میتوانند صبر کنند و جای نگرانی نیست.»
خداکرمی توجه به علائم خطر را برای زنان باردار بسیار جدی میداند: «اولین نکته، کاهش حرکت جنین است و اگر با آن مواجه شدند، بعد از خوردن ناهار یا یک چیز شیرین، روی دست چپ بخوابند و در مدت زمان ۲۰ دقیقه تا یکساعت دستشان را روی شکمشان بگذارند. بهتر است همسرشان یا یک فرد دیگر اینکار را انجام دهد. تعداد حرکاتی که از سمت بچه به دست میخورد، اگر از چهار حرکت در زمان ۲۰ دقیقه تا یکساعت بیشتر بود، جای نگرانی نیست. اما اگر از چهار حرکت کمتر بود حتماً به یک مرکز بیمارستانی که دارای زایشگاه است مراجعه کنند.
همکاران مامای ما آنجا هستند و مطمئن باشند آزمایشهای لازم، سونوگرافی و هر تست لازمی را انجام میدهند.» مسئله بعدی که او دربارهاش هشدار میدهد، خونریزی است: «هر زن بارداری که دچار خونریزی یا لکهبینی بود، به اولین مرکز بیمارستانی دارای زایشگاه مراجعه کند.» او به مادران بارداری که درگیر بیماریهای دیگری مانند دیابت یا بیماریهای قلبی هستند، میگوید هر مرکز درمانی نزدیک آنها میتواند دستورات داروییشان را طبق برنامه خودشان به آنها بدهد و درمانشان را ادامه دهند: «تا جایی که من اطلاع دارم سازمان غذا و دارو در تهیه اقلام ضروری هم برای بارداری، بیماران و کودکان خوب عمل کرده و میگویند، کمبودی وجود ندارد که امیدوارم اینطور باشد.» او از خانوادهها میخواهد بیش از هر زمان دیگری مراقب زنان باردار و کودکان زیر دو سال باشند.
خداکرمی به پناهبردن مردمان شهرهای جنگزدهای مانند تهران به دیگر شهرهای کشور اشاره میکند و میگوید، این موضوع میتواند یکی از عوامل برخی از کمبودها باشد: «در برخی از شهرها مثل شهرهای شمالی یا مرکزی که مسافران بیشتری داشتند، با برخی کمبودها مواجه شدیم که برای این موضوع دولت باید تمهیداتی بیاندیشد و منابع از برخی شهرها مانند تهران که نیاز کمتری وجود دارد به دیگر شهرها که ازدحام بیشتری دارند منتقل شود.»
در جستوجوی آرامش
حمیده، مادر هانای هفتماهه است. او در ۱۲ روز جنگ در یک آوارگی مداوم زیست و پس از هر حمله، کوله به دوش از خانهای به خانهای دیگر رفت: «ما ساکن شهرری هستیم. همان روزهای اول که پالایشگاه را زدند، محل انفجار به خانه ما بسیار نزدیک بود. به همین دلیل به منزل برادرم در اندیشه رفتیم اما آنجا هم سمت جاده ملارد بود. مپنا، چند نیروگاه و قرارگاه منتظرقائم آنجا بودند و وقتی حمله شد، صداها خیلی بلند بود و خیلی اذیت شدیم. الان خانه مادرم در یکی از روستاهای آبیک هستم. اینجا هم صدا میآمد، اما خیلی دور بود.»
او به «هممیهن» میگوید، تاثیر اضطرابی که تجربه کرده، در شیرش مانده و به فرزند شیرخوارش منتقل میشود: «فرزند من هنوز از غذای کمکی استفاده نمیکند، شیرخشک نمیخورد و فقط از شیر من تغذیه میشود. به همین دلیل این چندوقت خیلی احساس میکنم که فرزندم بیشتر به من میچسبد. در آغوش پدر و مادربزرگش آرام نمیگیرد و میخواهد مدام در آغوش من باشد. نصفهشب بیدار میشود، گریه میکند و من فکر میکنم شیری که به او میدهم، اضطرابم را منتقل میکند.» هانا این شبها مدام بیدار میشود و گریه میکند.
به گفته مادرش، قبل از جنگ او اصلاً شبها بیدار نمیشد: «وقتی هم بیدار میشود فقط باید بغلاش کنم. میدانم که شیر نمیخواهد و تنها میخواهد در آغوشم باشد.» حمیده تلاش میکند اضطراباش را پنهان کند، کاری که بسیار سخت به نظر میرسد: «سعی میکردم اضطرابم را پنهان کنم اما نمیتوانستم. عزیزان و دوستانم در جاهای مختلف بودند و من نگران آنها بودم.»
تامین مایحتاج هانا هم در روزهای جنگ، به یکی از بزرگترین دغدغههای خانوادهاش بدل شده بود: «در این مدت من خیلی سخت توانستم پوشک پیدا کنم. کارتهای بانکی ما کار نمیکرد یا باید پول نقد داشتیم یا کارتهای مختلف را میکشیدیم تا ببینیم کدام کار میکند. میدانم کسانی که بچهشان شیرخشک میخورد، هم دغدغه دارند؛ چون در روزهای عادی هم شیرخشک راحت پیدا نمیشد و سهمیهای بود، الان حتماً سختتر هم شده است.»
او یک بسته پوشک از تهران با خودش برداشت، به آبیک برد و با ملاحظه بسیاری هنوز از همان بسته استفاده میکند: «پوشک یک کالای گران است که خرید آن هم سخت شده بود. من آخرینبار بسته پوشک را ۳۵۰ هزار تومان خریدم و میدانم الان بخواهم دوباره آن را تهیه کنم حتماً گرانتر شده است. هیچ نهادی برای تامین مایحتاج فرزندم با ما تماسی نگرفته و اگر این اتفاق میافتاد، ما خیال راحتتری داشتیم.»
او از ترس زیستن ادامهدار در این شرایط میگوید، از اقتصادی که تمام فکر و ذهن امروز مردم است: «همسرم در بازار شاغل است و ما الان درآمدی نداریم. همین موضوع اضطرابزاست. من نمیگذارم همسرم تنها به تهران برگردد. خودم و فرزندم هم با او میرویم. من نمیتوانم بگویم او برود کار کند و برای ما پول بیاورد.»
حمیده در تمام روزهای جنگ به این فکر کرده که تا چهزمانی میتوانند این شرایط را دوام بیاورند، مایحتاج خانهشان چندروز آنها را کفاف میدهد، چهزمانی باید دوباره به خرید بروند و قرار است با چه قیمتهایی مواجه شوند: «چندروز بود که ویتامینهای فرزندم تمام شده بود و من نمیتوانستم آنها را تهیه کنم. در آبیک و قزوین ویتامین آ. د پیدا نمیشد.» او میگوید اینها همه تجربههای روزهای اول جنگ است و فقط امیدوار بوده زودتر جنگ تمام شود و به شرایط عادی برگردند.
نظرات کاربران