معنای حقیقی گل آفتاب گردان در نقشی‌های ونگوگ

فرارو- آفتابگردان‌های ون‌گوگ از مشهورترین نمادهای هنر مدرن به شمار می‌روند، اما ورای زیبایی بصری، این گل‌ها حامل معانی عمیق‌تری درباره زندگی، مرگ، وفاداری و جستجوی معنویت هستند که در آثار هنرمندان مختلف نیز بازتاب یافته‌اند.

به گزارش فرارو به نقل از بی بی سی، آفتابگردان‌ها نه‌تنها نقش کلیدی در شناساندن و تثبیت جایگاه وینسنت ون‌گوگ در تاریخ هنر ایفا کردند، بلکه به نمادی از نبوغ، درون‌مایه‌های شخصی و آرزوهای سرکوب‌شده این هنرمند تبدیل شدند. اما چرا این گل‌های جسور و زردرنگ تا این اندازه ذهن ون‌گوگ و بسیاری دیگر از هنرمندان را به خود مشغول کرده‌اند؟

هنگامی‌که از وینسنت ون‌گوگ یاد می‌شود، ذهن بسیاری به‌سرعت به سوی نقاشی‌های معروف او از آفتابگردان‌ها می‌رود؛ گل‌هایی بزرگ، پرهیجان و سرشار از رنگ‌های گرم. ون‌گوگ درباره این گل گفته بود: «آفتابگردان مال من است»، جمله‌ای که نشان می‌دهد او می‌خواست این گل با شخصیت هنری‌اش گره بخورد. اما ورای ظاهر جسور آفتابگردان‌ها، مفاهیمی پنهان و تفکراتی عمیق وجود دارند که امروزه نیز ذهن هنرمندان و منتقدان را به خود مشغول کرده‌اند.

نقاشی آفتابگردان‌های او که در گالری ملی لندن نگهداری می‌شود، در کنار شب پرستاره از شناخته‌شده‌ترین آثار ون‌گوگ است. اما او در مجموع ۱۱ نقاشی از این گل کشیده است که در سه دوره کوتاه شکل گرفته‌اند: اولین بار در سال ۱۸۸۷ در پاریس، سپس در سال ۱۸۸۸ پس از مهاجرت به آرل، و بار سوم در سال ۱۸۸۹ که چند اثر قبلی را بازآفرینی کرد. مشهورترین نسخه‌ها متعلق به همان سال دوم هستند که با شور و اشتیاق خاصی خلق شدند. اما با این‌که ون‌گوگ بارها در نامه‌هایش درباره آفتابگردان نوشته بود، هرگز به‌روشنی درباره معنای نمادین آن سخنی نگفت.

به‌نظر می‌رسد آفتابگردان‌ها برای او فرصتی برای آزمودن ترکیب‌های رنگی—به‌ویژه ترکیب‌های مختلف رنگ زرد—بودند. اما همچنین هدفی شخصی‌تر داشتند: تزئین خانه‌ای که قرار بود پل گوگن، هنرمند هم‌دوره‌اش، در آن زندگی کند. ون‌گوگ امیدوار بود دوستی و هم‌کاری خلاقانه‌ای با گوگن داشته باشد؛ امیدی که چندان دوام نیاورد، چراکه گوگن تنها پس از دو ماه ون‌گوگ را ترک کرد. این شکست، مانند ناکامی‌های دیگر ون‌گوگ در دوران زندگی‌اش، بر عمق معنای نقاشی‌های او افزود.

با این‌که در زمان حیاتش آثارش چندان فروخته نشد، اما پس از مرگ، نقاشی‌های آفتابگردان او به‌سرعت میان آوانگاردهای اروپا محبوب شدند. در دهه ۱۹۲۰ نویسنده‌ای چون کاترین منسفیلد این گل‌ها را الهام‌بخش بیداری خلاقانه خود دانست و منتقدانی چون راجر فرای آن‌ها را تجلی شور، انرژی و قدرت بی‌پروای ون‌گوگ دانستند.

در قرن بیست‌ویکم نیز تاثیر این آثار ادامه دارد؛ چنان‌که در نمایشگاه اخیر آکادمی سلطنتی با عنوان «کیفر/ون‌گوگ» مجسمه‌ای از آنسلم کیفر با نام «دانا» به نمایش گذاشته شده که در آن آفتابگردانی از دل کتاب‌هایی سوخته بیرون آمده است. آثاری دیگر نیز آفتابگردانی را از بدن انسان روییده نشان می‌دهند؛ نمادی از پیوند میان حیات و مرگ، زمین و آسمان.

جولیَن دومِرک، کیوریتور نمایشگاه، در گفت‌وگو با بی‌بی‌سی می‌گوید: «برای ون‌گوگ، آفتابگردان‌ها نمادی از جنوب بودند» اشاره به مهاجرت او از پاریس به پروانس. او همچنین به سنت نقاشی هلندی اشاره می‌کند که در آن گل‌ها به‌عنوان نمادی از گذر زمان، از شکوفایی تا پژمردگی، تصویر می‌شدند. آفتابگردان‌های ون‌گوگ نیز برخی رو به آسمان‌اند و برخی در حال پژمردن، تأملی بر ناپایداری زمان و زندگی.

ون گوگ

نمادگرایی آفتابگردان در تاریخ هنر

آفتابگردان‌ها برخلاف بسیاری از نمادهای کلاسیک، سابقه‌ای نسبتاً نو دارند. آن‌ها بومی قاره آمریکا هستند و تنها پس از اکتشافات کریستف کلمب در قرن شانزدهم به اروپا آورده شدند. ویژگی منحصر‌به‌فرد آن‌ها، یعنی حرکت به‌سوی خورشید (هلیوتروپیسم) به‌سرعت جنبه نمادین پیدا کرد.

در سال ۱۵۶۸، گیاه‌شناس ایتالیایی، جاکومو آنتونیو کورتوسو، این گل را با داستان افسانه‌ای کلایتی مرتبط دانست؛ زنی که عاشق آپولو، خدای خورشید شد و آن‌قدر به او خیره ماند تا به گل آفتابگردان تبدیل شد. از آن زمان، آفتابگردان به نماد عشق وفاداری تبدیل شد؛ چنان‌که در نقاشی‌هایی از قرن هفدهم، از جمله اثر ماریا فان اوستر ویک یا بارتولومئوس فن در هلست، این گل نشانه‌ای از عشق زناشویی یا ایمان مذهبی بود.

حتی در آثار آنتونی ون دایک نیز، آفتابگردان نقشی مذهبی داشت. در تابلوی «استراحت در فرار به مصر» گل آفتابگردان بالای سر مریم مقدس دیده می‌شود؛ نشانه‌ای از نقش او به‌عنوان واسطه‌ای میان زمین و آسمان. در میانه قرن هفدهم، شاعر هلندی یوست فن دن فوندل، آفتابگردان را نماد خود هنر دانست و نوشت: «همان‌طور که آفتابگردان از غریزه درونی و شعله‌ای مقدس، به سوی نور خورشید می‌چرخد، هنر نیز با میل درونی به زیبایی طبیعت متوجه می‌شود.»

در پرتره‌ای از خودِ ون دایک با آفتابگردان، او با دست به گل اشاره می‌کند؛ گویی خود را نیز همچون این گیاه وفادار می‌داند. در دوران معاصر نیز این نماد سیاسی شده است. اثر مشهور آی وی‌وی با عنوان «دانه‌های آفتابگردان» که شامل ۱۰۰ میلیون دانه آفتابگردان چینی ساخته‌شده با دست است، الهام‌گرفته از پوسترهایی از مائو است که در آن‌ها به‌مثابه خورشید در میان گل‌های وفادار تصویر شده بود.

آیا ون‌گوگ از تمام این معانی آگاه بود؟ مشخص نیست. اما در نامه‌ای به خواهرش می‌نویسد: «تابلوهای من تقریباً فریادی از رنج‌اند، در حالی که در دل‌شان نوعی سپاسگزاری با زبان آفتابگردان روستایی پنهان شده.» شاید منظورش سپاس از گوگن یا بازتابی از اعتقادات مذهبی سابق‌اش بوده باشد. شاید هم به وفاداری‌اش به هنر اشاره دارد.

در مقابل، آنسلم کیفر آفتابگردان‌ها را با نگاهی تلخ‌تر می‌نگرد. در چاپ چوبی او با عنوان «باغ محصور» گل‌ها سوخته، سیاه‌شده و پژمرده‌اند، اما بذرهایی که به زمین می‌ریزند، نوید حیات دوباره می‌دهند. کیفر از رابرت فلات، طبیب و کیهان‌شناس قرن هفدهم، الهام گرفته؛ کسی که به پیوند میان گیاهان و ستارگان معتقد بود و ارتباطی میان پایین‌ترین اشکال حیات و حقیقتی آسمانی می‌دید.

در آثار کیفر، آفتابگردان‌ها غالباً در قاب آسمان تصویر شده‌اند یا از بدن انسان می‌رویند؛ نمادی از پیوند میان جان و ملکوت. در نهایت، آفتابگردان‌های ون‌گوگ و کیفر هر دو بیانگر دغدغه‌هایی جهانی‌اند: تأملی بر زوال زندگی، جستجوی مفاهیم متعالی و وفاداری به ایده‌هایی فراتر از درک روزمره بشر. آن‌ها ما را به فراسوی واقعیت دعوت می‌کنند؛ به‌سوی نور، گرما و عشق جاودانه‌ای که در هستی نهفته است. مفهومی که با شکفتن دوباره آفتابگردان‌ها در روزهای گرم تابستان، معنایی دوباره می‌یابد.

منبع

مطالب پیشنهادی

اشتراک‌گذاری این مطلب:

نظرات کاربران

ارسال نظر

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *