«واکنش ملت ایران در برابر تجاوز نامشروع رژیم اسرائیل، دفاع در برابر سرزمینی بوده که متعلق به خود این مردم است.» این جمله را کامبیز نوروزی، حقوقدان در پاسخ به سوالی درباره همصدایی ملت ایران با حاکمیت در جریان جنگ ۱۲ روزه با اسرائیل میگوید.
به گزارش اقتصادنیوز، در گفتگوی کامبیز نوروزی بررسی کردیم که چگونه میتوان پاسخگویی به خواستههای مردم را در این شرایط، به شکلی مؤثر و واقعی در دستور کار قرار داد، و حاکمیت چگونه میتواند در بازسازی و تقویت روابط خود با مردم، از این فرصت بهرهبرداری کند.
مشروح گفتگو با این حقوقدان و تحلیلگر سیاسی را در ادامه بخوانید؛
آقای نوروزی! در جریان حمله اسرائیل به ایران، بخشی از مردم با نگاه دفاع از میهن و کشور، همصدایی با حاکمیت داشتند که به عقیده برخی از تحلیلگران موجب ایجاد یک سرمایه اجتماعی برای کشور شد. به نظر شما این سرمایه اجتماعی چه کارکردهایی در این بحران داشت و چرا باید از سوی حاکمیت جدی گرفته شود؟
سرزمین متعلق به ملت است، نه نظام سیاسی وقت. ملت یک مفهوم گسترده در تاریخ است. وقتی میگوییم ملت ایران، این کلمه تنها شامل جمعیت ۸۵ میلیون نفریِ در داخل و حتی خارج از ایران نمیشود. ایرانیان خارج از کشور نیز بخشی از ملت هستند. کلمه ملت تمام جمعیتی را در بر میگیرد که در تاریخ ایران در قلمرو سرزمین زندگی کردهاند. ما وارثان یک تاریخ هستیم، بنابراین این سرزمین متعلق به ملتی است که در تاریخ گسترده ایران قرار دارد
سرزمین ایران متعلق به ملت ایران است
سرزمین ایران نه متعلق به صفویه و زندیه بوده است، نه متعلق به قاجار و پهلوی و نه متعلق به جمهوری اسلامی است. بلکه متعلق به ملت ایران است. نظامهای سیاسی هم در هر دوره متفاوت بودهاند و در واقع آنها نمایندگان ملت برای اداره این سرزمین هستند.
در اصل پنجاه و ششم متن قانون اساسی ایران، به صراحت آمده است که: «حاکمیت ملی متعلق به ملت ایران است.» بنابراین وقتی به قلمرو سرزمینی تجاوز میشود، به نظام سیاسی تجاوز نشده است، بلکه به سرزمینی تجاوز شده که متعلق به ملت است. البته که نظام سیاسی هم موظف به دفاع از حقوق ملت و سرزمین است، اما واکنش ملت ایران در برابر تجاوز نامشروع رژیم اسرائیل، دفاع در برابر سرزمینی بوده که متعلق به خود این مردم است.
این جنگ، جنگ زمینی نبود که مردم بتوانند حضور فیزیکی داشته باشند. در جنگ ایران و عراق، ما دیدیم که بسیاری از مردم حضور داشتند و نزدیک به ۲۵۰ هزار نفر به شهادت رسیدند. اما در جنگ ۱۲ روزه، حضور مردم از طریق حمایتهای معنوی، اخلاقی و حقوقی متجلی شد.
در این دوران شاهد آن بودیم که حتی نهادهای مدنی نقدهایی به حاکمیت داشتند هم این تجاوز را محکوم کردند. به طور مثال: کانون نویسندگان ایران. مسئله مهمی که وجود دارد این است که نظام سیاسی ایران باید قدر این ملت را در عمل بداند و وظایف خود را به عنوان نظام سیاسی حاکم اصلاح کرده و به درستی انجام دهد.
ملت واژهای نیست که فقط در زمان سختی و حمله نظامی از آن یاد کنیم. استفاده ابزاری از واژه ملت به منزله سوءاستفاده از قدرت است. ملت شامل یک تنوع گسترده فقهی، قومی، سیاسی، اعتقادی و مذهبی است. یک زرتشتی، ترکمن، کرد، سنی و شیعه همه جزء ملت هستند.
بدون ملت هیچ کاری در کشور قابل تحقق نیست
قانون اساسی نیز تبعیض قومی، نژادی و فرهنگی را ممنوع کرده است. بنابراین، وقتی در زمان سختی بسیار مخاطرهآمیزی مثل تجاوز نظامی به یک سرزمین، ملت مورد خطاب قرار میگیرد و ملت به پایداری و همراهی با نظام سیاسی دعوت میشود، در سایر موارد هم باید ملت بتواند در عرصههای دیگر نیز مشارکت داشته باشد. نه اینکه شورای نگهبان مانند رویه ۲۰ سال اخیر، هر جریان سیاسی غیر از جریان نزدیک به خود را رد صلاحیت کند یا تلویزیون ما در اختیار یک گروه حزبی اقلیت باشد و کمترین سهمی به سایر فرهنگها و عقاید سیاسی ندهد.
ملتی که قرار است در دفاع در برابر دشمن جنایتکار مشارکت کند و مقاومت کند، باید در دیگر عرصههای زندگی ایرانی هم مشارکت داشته باشد. این وظیفه تمام ارکان حاکمیت است. بدون ملت هیچ کاری در کشور قابل تحقق نیست.
اگر بپذیریم که مشارکت مردم نوعی همراهی و وفاداری به کشور و ساختار سیاسی اجتماعی بوده، حاکمیت برای قدردانی و دادن پاداش به این سرمایه به وجود آمده چه گزینههایی پیش رو دارد؟ و چه اقداماتی از سوی حاکمیت میتواند به ماندگاری این سرمایه اجتماعی کمک کند؟
قدردانی از مردم با زبان خشک و خالی به درد نمیخورد. اینکه نهادها یا مقامات ارشد ایران بیانیهای ارائه دهند که «ملت شریف ایران از اینکه همراه بودهاید و با تجاوز مخالفت کردید، از شما سپاسگزاریم» فایدهای ندارد. این قدردانی در زمینه اقتصادی در شرایط کنونی بسیار سخت است چون نمیتوان آن را با یک دستورالعمل و برنامه بهبود بخشید.
تغییر مدیریت صداوسیما باید با فوریت اجرایی شود
اما همانطور که گفته شد، باید این قدردانی در عمل نشان داده شود و مواردی که امکان آن وجود دارد که با فوریت اجرایی شود، چند مورد است؛ یکی از آنها آزادکردن زندانیان مدنی و سیاسی است. بسیاری از این زندانیان به ناحق در زندان هستند. اغلب آنها انسانهای وطندوستی هستند که در چهارچوب قوانین هم عمل کردهاند اما دیدگاههای سیاسی متفاوتی دارند. زندانی کردن این افراد، مانع جریان داشتن تنوع دیدگاهی در کشور میشود که این دیدگاه مغایر با مفهوم بنیادین ملت است.
موضوع بعدی که میتوان با فوریت آن را اجرایی کرد، تغییر مدیریت صداوسیما است. صداوسیمای دولتی در ایران که تلویزیون خصوصی وجود ندارد، زبان حاکمیت است یا به عبارت دیگر صدا و سیما، زبان مجموعهی نظام حکمرانی است. مردم نظام حکمرانی را با زبانی که از تلویزیون منتشر میشود میبینند. زبان و کلامی که از صداوسیمای ایران در حال پخش است اصلاً کلام ملی نیست. این تلویزیون فقط و فقط در چهارچوب یک تفکر شبهحزبی بسته در حال فعالیت است. گویی یک ارگان شبه حزبی خاص است و ملت ایران هم در آن جایی ندارند، این مشکل هم با دعوت کردن از چند فردی که همفکر صدا و سیما نیستند حل نخواهد شد؛ با یک گل بهار نمیشود.
حضور خاتمی و روحانی در صداوسیما ممنوع است اما…
اگر قرار بر قدردانی از مردم باشد، باید اجازه دهند که ملت در صدا و سیمایی که بودجهاش را خودشان تأمین میکنند، بازتاب پیدا کنند و دیده شوند و تلویزیون واقعاً تلویزیون ملی باشد. این دومین موضوعی است که به فوریت قابل انجام است و برای سومین مورد نیز میتوان به اشخاص و تفکرهای سانسور شده اشاره کرد؛ مثل جناب آقای سید محمد خاتمی و آقای حسن روحانی که در چهارچوب نظام کار کردهاند اما در صدا و سیما و مراتب رسمی دیگر نیز حضورشان ممنوع است.
این دو شخص همچنان نزد مردم مقبولیت دارند و سخنشان نافذ است. میدان سیاست برای این دو نفر باید باز باشد. صداوسیما دائماً این افراد را سانسور میکند. آقای خاتمی و آقای روحانی بیانیههای درخشانی برای محکومیت تجاوز اسرائیل به ایران و ضرورت دفاع از کشور ارائه دادند. اما صداوسیمای انحصارطلب موجود حتی در یک کلمه هم به بیانیه آنها اشاره نکرد.
آنها به دنبال سانسور این تفکر و این اشخاص هستند. این دو فرد به نظام اعتقاد دارند و تفکر و شخصیت مخالفت با نظام را ندارند. اما گردانندگان تلویزیون و نهادهای دستاندرکار نگران میزان مقبولیت عمومی این افراد در نزد مردم هستند. چون نمیتوانند در عرصه انتخاب هم رقابت دموکراتیک داشته باشند و در این رقابت بازنده میشوند، پس این افراد را حذف یا سانسور میکنند.
آنچه گفته شد به فوریت برای حاکمیت قابل انجام است. اما در میانمدت، میتوان موارد دیگری را هم در نظر داشت. به طور مثال، در دورههای انتخاباتی ریاست جمهوری یا مجلس شورای اسلامی، شیوههایی وجود دارد که مانع از حضور واقعی ملت در عرصه اداره کشور میشود که باید به قطعیت آنها را از بین برد.
نظارت استصوابی که با تفسیر بسیار غلط شورای نگهبان به شکل گسترده اجرایی میشود، امکان حضور بخش عظیمی از ملت برای استیفای حق انتخابشدن و حق انتخابکردن را از بین میبرد.
حاکمیت باید ملت را در واقعیت جاری کشور دخالت دهد
واقعیت این است که حاکمیت، ملت را فقط نباید در شرایط دشوار جنگی احترام کند، مردم را باید در واقعیت جاری کشور دخالت داد. این قدردانی از ملت است نه پیامهای خشکوخالی سپاسگزاری، این حرفها انشاهایی تکراری است که نه دردی ازمردم دوا میکند و نه از نظام حکمرانی.
در میهن دوستی ایرانیان همین بس که تلویزیون ایرانی زبانِ وابسته به اسرائیل را منفور میدانند و با انزجار با آن برخورد میکنند چون معتقدند گردانندگان آنها ایرانفروشی و وطنفروشی میکنند که این زشتترین و رذیلانهترین و کثیفترین کاری است که ممکن است یک شهروند انجام دهد.
پس باید قدر این مردم را دانست نه فقط در موقعیت بحرانی و سخت جنگ بلکه در زمان صلح هم باید حاکمیت ملی مردم به رسمیت شناخته شود.
نظرات کاربران